این که می گویند زبانی ساده است
سرگذشت روح کعبه زاده است
این حکایت نامه در دین من است
باز تاب نور آمین من است
آسمان آفرینش صاف بود
درمَشیَّت حرف نون و کاف بود
مستحبّات خدا انبوه بود
کار غیراز عاشقی مکروه بود
الغراز در زیر این سقف کبود
روی حرف حق دگر حرفی نبود
او قلم بر لوح و کاغذ می کشاند
حرف خود را روی کرسی منشاند
نوربودو نوربودو نوربود
سِّراو در غبّه ای مستور بود
نور نابی که ملایم بودو پاک
لاتَراهولاکِنِ المولا یَراک
نور این مصباح خاموشی نداشت
هرکه می دیدش فراموشی نداشت
چندسال بعد این نور سپید
خویش را در حجره ای خاکی کشید
حجره اش خاکیست از خاک بهشت
قطعه ای از خاک نم ناک بهشت
حجره ای دل بازونازو دلپذیر
امتدادحجره گودال غدیر
این بیابان نیست بیعت خانه است
بیعت یک شمع و صد پروانه است
این صدای گردو خاک بال کیست؟
این خروش خنده ی خوش حال کیست؟
بال جبریل است برهم می خورد
فال هابیل است برغم می خورد
سوره ای را روی دوش آورده است
باده ای بهر خروش آورده است
آیه ای بهر خروش آورده است
آیه ای آوردو خودپروازکرد
باب عشق و عاشقی را باز کرد
می شود با گفتن یک واژه اش
یکصدو ده مرتبه اعجاز کرد
می توان با خواندنش جبریل شد
سینه ی هفت آسمان را باز کرد
گفت باید از همین ساعت به بعد
روز را با یا علی آغاز کرد
آیه ای از حضرت قدّوس خم
شیعیان الیوم اکمَلتُم لَکُم
زائر حیدربگیر این آیه را
آآی پیغمبر بگیر این آیه را
این که باشد مصطفی هم دست او
می زند نبض خدا در دست او
گاه ظهر جمعه روی منبراست
نیمه شب در بستر پیغمبر است
یا شبیه حالت برگ و نسیم
می شود هم بازی طفل یتیم
این همان خضر است امّا در ظهور
این همان نور است نور کوه طور
روی این آئینه حق تابیده است
روی تجریدی خود را دیده است
گاه گاهی روبروی چند گور
می شود هم صحبت اهل قبور
مثل اقیانوس آرام است او
فارغ از آغازو انجام است او
تابه دنیا آمد او بت ها شکست
زندگی کردو به دنیا دل نبست
او یهود قلعه ها رام کرد
موج های خیره را آرام کرد
دست هایش بوی خیبر می دهد
عطرلب های پیمبر می دهد
باز چشم و چاه و چندین دلوه آب
باز بوی گریه های بو طراب
باز هم یک مرد،یک مرد غریب
شهر را یک عابر خوب و نجیب
این سلام است و جوابش واجب است
این امام است و حسابش واجب است
پیغمبر داره میگه:
الهم مَوالِمن والا،وعادمن عادا
ونسرمن نَسَرَ،وخدل من خذل
می رود در کوچه ها دامن کشان
روی دوشش کیسه ی خرماوونان
کیسه نه!دل می برد بر روی دوش
شیعه ی پای توام ای می فروش
ای به هر گام تو صدها التماس
کیسه بر دوش سحر ای ناشناس
نردبان عقل تو بی انتها
پلّه ی این نردبان سوی خدا
ما همه مدیونم شمشیر توایم
تشنه ی نان جوو شیر توایم
مامسلمان تماشا کردینیم
غیر را مشغول هاشا کردنیم
ذولفقارت را در آور از نیام
تا بگیرد روح زهرا التیام
علی یا علی یا علی یا علی یا علی(2)
(خوانده شده توسط مهدی میرداماد)